1- انرژی در خدمت صنعت
سه سده از زمان پتر کبیر، یعنی دورانیـ که روسیه برای نخستین بار در مسیر قدرتمندی در دوران جدید افتاده و توسعه اقتصادی را به سبک و روش غرب جدید، یعنی اروپای پس از رنسانس انتخاب کرده و دستاوردهای بسیاری نیز داشته استـ میگذرد. البته مسکو در این مسیر با فراز و نشیبهای زیادی روبهرو شده است. وضعیت روسیه در مقاطعی مانند سالهای اواسط قرن 19 میلادی و پس از جنگهای کریمه یا اواخر قرن 20 در سالهای 1980 تا 1990، حتی تا مرز فاجعه هم پیش رفته است. از زمان فروپاشی شوروی، روسها در سالهای 1991 تا 2000 با اقتصاد ناکارآمد و شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بسیار در هم ریختهای گریبانگیر بودند که آنها را تا مرز فروپاشی دوباره پیش برد؛ اما از سال 2000 و با روی کار آمدن «ولادیمیر پوتین»، وضعیت اقتصادی روسیه بهبود یافت و مسکو شرایط بهتری را تجربه کرد. خدمات اجتماعی که برای یک دهه وجود نداشت، بار دیگر از سر گرفته شد و امنیت ملی و اعتبار بینالمللی کشور فراهم آمد. با وجود تداوم این اوضاع، از سالهای 2010 به تدریج شرایط اقتصادی روسیه با مشکلاتی مواجه شد؛ این موضوع به ویژه بعد از بحران اوکراین در سال 2014 و تحریمهای غرب علیه روسیه و کاهش درآمدهای نفتی، بار دیگر وضعیت اقتصادی روسیه را وخیم کرد و در حال حاضر هم اوضاع اقتصادی روسیه چندان تعریفی ندارد. البته با همه اینها و کاهش پنجاه درصدی قدرت اقتصادی روسیه، هرگز نباید روسیه را مانند سالهای 1985 تا 1999 تصور کرد،چراکه وضعیت جدید بسیار بهتر از آن دوره است.
با این بررسی کوتاه میتوان دورههای رشد، رونق و توسعه اقتصادی روسیه را در اوایل سده 18، یعنی اصلاحات پتر کبیر دانست، سپس نیمه اول قرن 19 و به نوعی در اواخر قرن 19 میلادی که مجدد یک رونق و توسعه اقتصادی در روسیه ایجاد شد تا دوره استالین که یک توسعه صنعتی و اقتصادی جدی در سالهای1930 تا 1950 به وجود آمد و بعد از آن تا سالهای دهه 1960 و 1970 میلادی ادامه یافت و سپس به تدریج اوضاع بدتر میشود. در دهه 1980 به قدری اوضاع بد میشود که گورباچف درصدد اصلاحات بر آمد؛ ولی افاقهای نکرد و فروپاشید.
با وجود اینکه روسیه در سه سده اخیر یک قدرت بزرگ جهانی و در دوره شوروی یکی از دو ابرقدرت جهان بوده، اما این لزوما به معنای توسعهیافتگی یا نوسازی موفق در این سرزمین نیست که دلیل آن هم دورههای پر مخاطره و رفتن تا مرز فروپاشی است. دورههای رشد و توسعه روسیه نیز عمدتاً وامدار یک مدل توسعه تقلیدی و توسعه غربی و نیز یک مدل سوسیالیستی بوده است. روسیه هرگز با تحقق مدل بومی توسعه مواجه نبوده است، اگرچه درباره این موضوع مدعیان و دیدگاههایی وجود دارد، اما هرگز در عرصه عمل در روسیه، چیزی به اسم توسعه بومی یا توسعهای که به نوعی بتوان آن را غیر غربی دانست، وجود نداشته است؛ به همین دلیل همیشه این کشور آسیبپذیر بوده و دستخوش مشکل شده و حتی مدل کمونیستی هم یک مدل غربی بوده است. در عین حال، چه در تجربه مدل غربی و چه کمونیستی در روسیه، عنصر دولت قدرتمند برای روسها بسیار مهم بوده است. شاید این عنصر دولت قدرتمند و مدلهای توسعهای به وسیله دولت و در نتیجه متمرکز بر صنایع سنگین مهمترین ویژگی بومی در توسعه روسیه بوده و از قضا همین نیز بزرگترین تناقض را برای توسعه در این کشور ایجاد کرده که من با عنوان «تراژدی نوسازی روسیه» از آن یاد کردهام، چراکه به دلیل نوسازی و توسعه روسی هرگز نتوانسته عمق و ژرفای اجتماعی پیدا کند. به دلیل وضعیت خاص جغرافیایی و تاریخی تکوین ملت و دولت روسی، همواره جامعه روس به یک دولت مقتدر و متمرکز نیازمند بوده و تمرکز قدرت دولت و اقتدار تام آن به نوبه خود، بسترهایی را فراهم کرده که در نتیجه آن، توسعه در روسیه بیشتر از طریق دولت و اغلب به شکل اقتصادی و صنعتی بوده و به افزایش قدرت و اقتدار دولت و در نهایت تضعیف نوسازی سیاسی و سطحی ماندن نوسازی اقتصادی انجامیده است. این موضوع مسئلۀ نوسازی و اصلاحات روسیه را به شکل یک تراژدی درآورده و همچون معمایی حلنشده باقی گذارده است؛ به گونهای که شرایط محیطی، همواره وجود دولت قدرتمندی را ضروری کرده است، دولت قدرتمند روسی نیز که به دلیل تهدیدهای محیطی داخلی و خارجی، نیازمند نوسازی و توسعه بوده، اغلب خود متکفل این امر میشود، اما با وجود موفقیت اولیه، از تداوم آن در رقابت جهانی ناکام میماند.
آنچه حتی امروزه نیز روسیه در اثر تحریم غرب، با آن دست به گریبان است، بهخوبی چنین مشکلی را نشان میدهد. آسیبپذیریهای اقتصادی روسیه در برابر این تحریمها، در پایه و بنیاد، ناشی از ژرف نیافتگی فناوری و نبود نقش مؤثر بخش خصوصی و به بیان بهتر نبود ریشههای اجتماعی نوآوری، ابداع و خلاقیت است و وجود دولت قدرتمند در همۀ حوزهها و از جمله در حوزۀ اقتصادی، امکان پرورش اجتماعی دانش فنی را محدود کرده است. مادامیکه دولت به اقتباس فناوری از غرب روی بیاورد، درحالیکه بخش خصوصی قدرتمندی وجود ندارد که در سطح ملی، فناوریها را رقابتپذیر و از این طریق، قدرت رقابت بینالمللی را کسب کند، امکان فراتر رفتن از فناوری اقتباسی وجود ندارد و هر پیشرفتی به گسترش ظرفیتهای موجود در درون همان پارادایم یا موج فناوری محدود باقی میماند.
ویژگی مهم روسیه در موضوع توسعه و نوسازی و رویارویی با مسئلۀ غرب آن است که در شمار نخستین سرزمینهایی به شمار میآید که از نظر جغرافیایی و تاریخی در معرض آثار و نتایج این پدیده بوده و با وجود این، برخلاف ملتهایی چون هند، چین، ژاپن و سایر ممالک، نتوانست تکلیف خود را روشن کند و در نتیجۀ این وضعیت است که هنوز هم نه تکلیف نوسازی و غرب روشن شده و نه جامعۀ روسی به اجماعی جدی در این رابطه رسیده است. همچنین، دولت روسیه با یکسری جنگها و شکست در آنها، متوجه اتفاقات جدیدی شد که تا پیش از آن سابقه نداشت. در حقیقت جنگ با برخی دول غربی موجب تحرکبخشی به امر نوسازی، آن هم از بالا، به گونهای فرمایشی، همراه با بسیج منابع و امکانات موجود در جامعه بود.
لذا وقتی در مورد پیشرفت روسیه صحبت میکنیم، باید توجه کنیم دقیقاً تبارشناسی تاریخی آن چه بوده است. در دوره ریاستجمهوری آقای پوتین از سال 2000 تا 2010 روسیه در مقایسه با ده سال قبل از آن، یعنی دهه 1990 میلادی، به لحاظ ثبات سیاسی، اجتماعی و امنیت و هم از جهت رشد اقتصادی دوره مؤثر و مفیدی را تجربه کرده است که عمدتاً تحت تأثیر دو فاکتور، یعنی مدیریت رئیسجمهور روسیه و افزایش درآمدهای نفتی بوده است. در حال حاضر نمیتوان به صورت کلی اقتصاد روسیه را یک اقتصاد توسعه یافته و پررونق دانست که دلایل آن عمدتاً به وابستگی این کشور به صادرات انرژی و اینکه 70 درصد صادرات روسیه، مواد خام و انرژی است، برمیگردد که این کشور را به یک ابرقدرت جهان سومی تبدیل کرده است. طبق آمارهای 2020، روسیه در حوزه نظامی و سیاسی دومین قدرت دنیاست، اما به لحاظ اقتصادی دوازدهمین قدرت دنیاست.
طبیعتا کشورهایی که به دنبال توسعه و پیشرفت هستند، از هر کشوری میتوانند درس بگیرند و تجربههای موفق آنها را کسب کنند و با توجه به تاریخ سه سده اخیر ایران و روسیه، روسیه کشوری بوده که نخستین تلنگرها را بر ذهنیت ایرانیها برای تغییر دنیایشان زده، که به قول عباس میرزا و سفیرانش به پترزبورگ «دگرگونی نظامات عالم» از طرف روسها و آن هم در جنگهای ایران و روس بوده است. بعد از چند قرن که ایران تجربه شکست نداشت و بعد از شکستهایی که ایرانیها در دهههای نخست سده نوزدهم خوردند، برای عباس میرزا چرایی این مسئله پیش آمد؛ به همین دلیل عدهای را به روسیه فرستاد که بعد از بررسی برگردند و گزارش دهند چه اتفاقی افتاده که سربازانی که شیعه مذهب هستند و خدا با آنهاست و با دعا و قرآن از سرزمین خود دفاع میکنند و راهی جبهههای قفقاز میشوند، در مقابل سربازانی که به تعبیر عباس میرزا باورهای دینی درستی ندارند، شکست میخورند. عدهای که برای بررسی رفته بودند، بعد از بازگشت به عباس میرزا گفتند که اعلی حضرت، «نظامات عالم دگرگون گشته» و این سربازی که برای جنگ میآید، فقط به وسیله سلاح و تکنولوژی جدید نمیجنگد، در واقع این مفهوم را رساندند که آنجا امکاناتی مانند مهد کودک که آن زمان باغچه اطفال میگفتند، مدرسه، دانشگاه، سیستم مالیاتی و درمانی و خدماتی و راهداری و تنظیمات نو دارند، در نتیجه پشت این جنگها خبرهایی است و تغییراتی ایجاد شده که ورای فهم ما و سرباز، ارتش و سلاح است.
ما در دورههایی از روسیه درس . برای نمونه در قرن 19 و پس از جنگهای ایران و روس در قفقاز که اشاره کردم و نیز در انقلاب مشروطه که یکی دو سال بعد از انقلاب مشروطه روسیه بود و سپس در زمان اصلاحات دهه 1370 در ایران که بعد از اصلاحات شوروی بود، این تأثیرپذیریها از روسیه وجود داشته است. بنابراین تأثیر روسیه بر اندیشه و عمل ایرانی موضوعی دو سدهای است و طبیعتاً مدیریت اقتصادی امروز روسیه نیز میتواند برای ایران درسهایی داشته باشد. اما همچنان که دولتهایی که تجربیات موفق توسعه داشتهاند، از ژاپن تا مالزی و کره جنوبی و از چین تا هند و ترکیه، همگی از اصول کلان توسعه در جهان و الگوهای بومی بهره گرفتهاند و تجربه موفق هر یک بر دیگری نیز تأثیر گذاشته، طبعا ما هم باید با بهرهگیری از اصول کلان توسعه و پیشرفت که جهانی هستند و درس گرفتن از تجربههای موفق به ویژه دولتهایی که شباهت بیشتری با ما دارند، همانند ترکیه و مالزی، به الگوی بومی خود بیندیشیم. البته تجربه روسیه در سه سده گذشته هم درسهایی دارد که شاید در حال حاضر مدیریت دولت به ویژه در شرایط این سالها و نیز در وضعیت تحریم توانستهاند آثار آن را محدود کنند.
جهانگیر کرمی
2- نوسازی بنیانهای اقتصادی
زمانی که اتحادیه جماهیر شوروی بر روسیه و اقمارش حاکم بود، عمده سرمایهگذاری روسها روی صنایع نظامی بود و در نهایت در تله آمریکاییها و جنگ ستارگان گرفتار شدند که سبب سقوط اتحاد جماهیر شوروی شد؛ به عبارتی ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی به نوعی موجب فروپاشی اقتصادی اتحادیه جماهیر شوروی شد. در آن دوران شاهد یک جهان تک قطبی بودیم که آمریکاییها توانستند نهایت سود را از آن یک دهه کسب کنند. بعد از آن بحثهای چندجانبهگرایی به وجود آمد و روسها در دهه 90 به مدت ده سال شروع به تلاش و خودسازی کرده و فعالیتهای اقصادی خود را خیلی آرام شروع کردند. در واقع شروع به احیای پیوندهای اقتصادی با کشورهای مشترکالمنافع خود کردند. اگرچه روسها در این دهه در عرصه بینالمللی مقداری فعالیت خود را کم کردند، اما در داخل بنیانهای اقتصادی خود را نوسازی کردند. با آغاز حکمرانی آقای «ولادیمیر پوتین» روسیه عملاً از نظر اقتصادی و سیاسی یک انسجام ویژهای پیدا کرد. پوتین شناخت ویژهای درباره فرهنگ سیاسی روسیه داشت و با این شناخت، یک ثبات نسبی از نظر سیاسی ایجاد کرد و بحث ملیگرایی را در روسها تحریک و نهادینه کرد و ذیل این موضوع، بحثهای اقتصادی روسیه از سال 2000 به بعد، قوام پیدا کرد. با افزایش توان اقتصادی، سرشاخ شدن مجدد روسها با آمریکاییها شروع شد، یعنی با ورود پوتین عملاً دکترین روسها در تقابل با آمریکاییها بود. روسها که تجربه دوران اتحادیه جماهیر شوروی را داشتند، نگاه به داخل را در اولویتهای خود قرار دادند، یعنی تلاش کردند صنایع داخلی مختلفی را که برایشان سودآور بود، توسعه دهند. در صنایع نظامی و فروش تسلیحات به سمت توسعه و به روزرسانی رفتند و در صنایع داخلی و صنایع غذایی سعی کردند بیش از گذشته خودکفا شوند و نیازهای داخلی خود را برآورده کنند و خود را به عنوان یک قدرت هژمون در حوزه انرژی برای اروپا، به اروپا دیکته کردند.
کشورهای اروپایی به بحث گاز و نفت خیلی وابسته هستند؛ خطوط انرژی و انتقال گاز روسیه به اروپا از اوکراین هم عبور میکند و از سال 2000 به این طرف، به صورت اهرم فشاری برای آمریکاییها و اروپاییها استفاده شده است. آمریکاییها عملاً به دنبال اخلال در سیستم انرژی به اروپا هستند و روسها هم از همین حرفها استفاده میکنند، یعنی وقتی اروپاییها در عرصه سیاسی، روسیه را کمی اذیت میکنند، روسها در مقابل آنها، شیر گاز را میبندند و اروپاییها زمینگیر میشوند. هر بار هم میبینیم که وقتی اروپا و روسیه به نقطه برخورد میرسند، اروپاییها با بحران انرژی مواجه میشوند، چون روسها از حکومت رانتی نفت و انرژی فاصله گرفتهاند و متکی به توان داخلی خود هستند و در حوزه اقتصاد هوشمند رفتار میکنند. روسها سرمایهای را که از این طریق به دست میآورند، در کشور خود سرمایهگذاری میکنند و به طور مشخص آوردههای مالی خود را به صورت سرمایهگذاری در داخل میآورند. نکته دیگری که وجود دارد، این است که روسها کالای مصرفی نمیخرند و اگر تولید کالایی در کشورشان مقرون به صرفه نباشد و با بررسی سود و زیان مشخص شود که اگر از خارج از کشور وارد کنند، بیشتر سود میکنند، به این سمت میروند. برای نمونه، روسها میتوانند موبایل تولید کنند، ولی به این سمت نمیروند؛ چراکه برایشان به صرفه نیست و آن را از شرکای تجاری خود میخرند. روسها در صنایع کشاورزی سرمایهگذاری خوبی داشتهاند و ضلع سوم صنایع روسیه، تولید کالاهای کشاورزی به ویژه گندم است. روسیه کشور پهناوری است، اما در مقوله صنایع غذایی به طور مشخص گندم، به صادرکننده تبدیل شده و به دنبال این است که در صنایع غذایی خودکفا باشد، چون بنا به اقتضائات سرزمینی، در گذشته خیلی وابسته بوده، اما الان مدام تلاش میکند که خود، کالاهای مورد نیاز خود را تولید کند یا از کشورهایی وارد کند که برایش ارزانتر تمام میشود. روسیه همچنین مدیریت منابع بسیار خوبی دارد و به همین دلیل تورم در این کشور بسیار پایین است، همچنین خدمات اجتماعی خیلی بالایی دارد؛ برای نمونه روسیه در یک برههای برای سیاست فرزندآوری با بحران زیادی مواجه شده بود. بر همین اساس، دولت سیاستهای مشوقی را برای فرزندآوری اجرا کرد که سیاستهای خیلی خوبی بود و به لحاظ تغذیه و حمایت مالی توانستند سیاست خود را قوام دهند. روسیه صنایع اقتصادی را در کنار و موازات صنایع نظامی توسعه داد؛ به همین دلیل از سال 2000 تا 2020 طی 20 سال، به یک عضو تأثیرگذار در گروه 7 تبدیل شد و این قدرت اقتصادی طی این مدت، موضوعی نیست که نادیده گرفته شود. افزایش درآمد، افزایش رفاه اقتصادی و بهبود خدمات اجتماعی اتفاقاتی است که ذیل توسعه صنایع انرژی به وجود آمده است و به موازات این موضوع، آرامش و کسب مقبولیت در حکومت روسیه بر بستر فرهنگ سیاسی روسیه به شدت مستحکم میشود.
علی ودایع